loading...
roodarroo
amirali بازدید : 142 سه شنبه 19 دی 1391 نظرات (0)

 زمین خوار

 

 

ماسید تیتر در دهن   روزنامه ها:

کار خورندگان  اراضی تمام شد!

یعنی که  های و هوی زمین خواری فلان

با یک طنین چکش قاضی تمام شد

برخی ملاحظات در این بین شد لحاظ

از هر لحاظ راضی راضی  تمام شد

 

 

گل از گل وکیل مدافع شکفت و بعد

 

تکهای قاضی و متقاضی  تمام شد

 

 

منشی نوشت آنچه بیان گشت و کار حکم

 

با این مُسوّدات بیاضی تمام شد

بستند یک جریمه ز بعد محاسبات

این روضه با زبان ریاضی تمام شد

 

 

حالی به هم رسید و به آینده  وصل شد

 

آن قیل و قال دوره ماضی تمام شد

*

تا چند گیر قافیه بازی کنی مرا

خود را بباز قافیه، بازی تمام شد!

 

بو الفضول الشعرا

گرد اورنده:امیر علی قلندری

 

amirali بازدید : 575 سه شنبه 19 دی 1391 نظرات (0)

بگیر و ببند

 

میگن بدجور گیر و داره تهرون

 تموم لات و لوتا رو گرفتن

 به جرم ارتباط غیر شرعى

 میگن مجنون و لیلا رو گرفتن

 تموم شاعرا رو جمع کردن

 رهى، خیام، نیما رو گرفتن

 سپس جامى، نظامى، شیخ سعدى‏

 منوچهرى و صهبا رو گرفتن

 چو وامق دید مأموران ارشاد

 فلنگو بسته عذرا رو گرفتن

 از اون جایى که پارتى داشت یوسف‏

 فقط دوست زلیخا رو گرفتن

 قِسِر در رفته‏ان شیرین و خسرو

 اونام فرهاد تنها رو گرفتن

 پس از اون، حافظ مست عرق خور

 خمار بى سر و پا رو گرفتن

 شنیدم ایرج ِ  میرزا گیر افتاد

 رییس بچه بازا رو گرفتن

 میگن لو رفته باباطاهر لخت

 بدون لنگ بابا رو گرفتن 

 و بعدش شاهد و ساقى و مطرب

 میگفتن هر سه چار تا رو گرفتن

 به تعقیب و گریز ترک شیراز

 سمرقند و بخارا رو گرفتن

 به جرم عشقبازى روز روشن

 قنارى، فنج، مینا رو گرفتن

 توى جردن به جرم بدحجابى

 همین دیروز حوا رو گرفتن

 تو خونه تیمى ِ یه تیم فوتبال

 على دایى، نکیسا رو گرفتن

 برا مالوندن ملى گراها

 تموم ملى پوشا رو گرفتن

 حوالى ولنجک تو یه پارتى

 چهل تا مست رسوا رو گرفتن

 هنرپیشه فراوون بوده اون جا

 فقط جمشید آریا رو گرفتن

 ببخشید، غیر از اون یکى دیگه‏ام  بود     

کى بود؟ هان ! فاطمه معتمد آریا رو گرفتن

چرا این مصرعش بالا بلنده ؟

 شاید چون دست بالا رو گرفتن

 از اون وقتى که دانا شد توانا

 تواناهاى دانا رو گرفتن

 میون صفحه‏ى شطرنج، دیشب

 وزیر مشکى و شا رو گرفتن

 نه تنها رستم و سهراب و بیژن

 آناهیتا، آنیتا رو گرفتن

 به خاک و خون کشید اسکندر این ملک

 ولش کردند و دارا رو گرفتن

 به جرم اجتماع بى‏مجوز

 سه مرغابى رو تو دریا گرفتن

 شد آقا شاکى از طوبى عیالش

 ولى بر عکس، آقا رو گرفتن

 میگن طوبى به قاضى رشوه داده

 از این رو سوى طوبی رو گرفتن

 درون دادگاه بلخ دزدو 

 رها کردند و بنا رو گرفتن

 شکایت کردن از عیسا پزشکا

 به جا عیسا، یهودا رو گرفتن

 میگن لیلاج اوستاى قماره

 به جا اوستا، اَو ِستا رو گرفتن

 فریدون مشیرى شعر مى‏گفت

 فریدون هویدا رو گرفتن

 به جرم حمل نیم مثقال شیشه

 تموم شیشه بُرها رو گرفتن‏

 یکى قلیون کشیده توى دربند

 تموم اهل اون جا رو گرفتن‏

 براى زهره چشم از بچه‏هامون

 زدن دارا و سارا رو گرفتن‏

 گزارش داده چوپان دروغگو

 که دهقان فداکارو گرفتن‏

 براى قافیه ما رو ببخشید

 که حال شاعر ما رو گرفتن‏

 براى خوندن اشعار هالو

 یکى مى‏گفت: ملا رو گرفتن

شاعر:هالو

 گرد اورنده:امیر علی قلندری

amirali بازدید : 95 سه شنبه 19 دی 1391 نظرات (0)

ترک گفتم بروز آدینه               

راحت خانه در هوایی سرد

تا دهم رای انتخاباتی                

چه تفاوت کند به زن یا مرد

هر طرف بود محشری بر پا         

ماجرایی که شرح نتوان کرد

همه جا های و هوی تبلیغات      

 همه اندر رقابتند و نبرد

این طرف یک قبیله ی ریشو           

آن طرف یک عشیره ی بی درد

در تحیر از این همه غوغا         

 گشته بر پا از آن هیاهو گرد

ناگهان دختری نکو منظر             

 زان میانه بسوی من رو کرد

قد بلند و سپید روی و ظریف     

طاق ابروش دام می گسترد

گفت : آقا خبرنگارم من              

تو که را انتخاب خواهی کرد؟

من بیچاره ی ندید بدید                  

باخنم قیافه چو بازی نرد

زان همه خوشگلی و طنازی           

نفسم حبس گشت و رویم زرد

آتشی در درون من افتاد                 

عشق چو قله  من چو کوه نورد

گفتم ار انتخابات آزاد است            

من تو را انتخاب خواهم  کرد

هالو

گرد اورنده:امیر علی قلندری

amirali بازدید : 235 سه شنبه 19 دی 1391 نظرات (0)

هالو کله ى تاس تو اگر بى مو ست

در عوض صورت تو پشمالو ست

هر کسى گفته ذات تو کرمو ست

یا که بالاى چشم تو ابرو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

آب اگر نیست در قنات شما

حوض اگر نیست در حیاط شما

آه اگر نیست در بساط شما

کف دستان تان اگر بى مو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

پایه ی صندلى اگر لق است

ماست از شیر گاو مشتق است

یا اگر حق شبیه نا حق است

چه کسی گفته مشکل از یارو ست؟

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

 

 

 

 

 

 

پاچه ى گوسفند اگر لیز است

آتش منقلت اگر تیز است

خربزه گنده و عدس ریز است

هر چه گرد است عینهو گردو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

لخت اگر مانده ملت غزه

یا نباشد خیار خوشمزه

یا کمر مانده بى قر و غمزه

جاى غربیله پشتک و وارو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

مانتوى هر که تنگ و کوتاه است

تو مپندار گول و گمراه است

به گمانش که دوره ى شاه است

نیت تو اگر هدایت او ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

خوشه ى طفلکى سر زا مرد

یک کسی گفت خوشه را خر خورد

دیگرى گفت یابو آن را برد

تا که دعوا سر خر و یابو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

گفت اگر اقتصاد نابود است

نبض بازار و پول مسدود است

چه کسى گفته کار محمود است؟

همه تقصیر دشمن زالو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

خلق ما را فشار مى باید

تا مگر عقل در سرش آید

زیر بار فشار اگر زاید

بی گمان مشکل از خود زائو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

شاعرى کله اش پر از باد است

شعر او جیغ و داد و فریاد است

کار او گیر توى ارشاد است

فاعلاتش مفاعلن فعلو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

خواجه تا مست و شیخ نالان است

خانه از پاى بست ویران است

خواجه در بند نقش ایوان است

شیخ مشغول جمبل و جادو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

خلق اگر جمله کاسه لیس شدند

روى دیوار خط نویس شدند

همه مزدور انگلیس شدند

خویش و بیگانه دست در بازو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

با تورم فقط بساز و بسوز

مانده باقى دو قورت و نیم هنوز

شده یارانه قوز بالا قوز

سر گنده هنوز زیر پتو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

یار اگر نیش دارد و من نه

ظاهر میش دارد و من نه

تا که او ریش دارد و من نه

کار در دست دلبر ریشو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

خلق ما پیشمرگ ساندیس است

دشمن لندن است و پاریس است

گر چه گهگاه خشتکش خیس است

خیسى اش تا فقط سر زانو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

سهم عدلت اگر ریپیت هپتو

خوشه ى تو اگر شالام شپتو

نفت اگر توى کاسه ات رپتو

جان من کاسه ى خودت دمرو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

قیمت جنس ها اگر بالا ست

گاه پیدا و گاه ناپیدا ست

بى گمان کار امریکایى ها ست

جنس ویترین که داخل پستو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

باکره بود اگر عروس شما

مى شد این خلق دست بوس شما

زده بیرون دم خروس شما

این عروسى که لایق جارو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

یار رعنای تو اگر لنگ است

هر دو سوراخ بینى اش تنگ است

یا صدایش کمى بد آهنگ است

چه کسى گفته چاره " آى لاو یو" ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

سخنانی شنیده ام که مپرس

رنج هایى کشیده ام که مپرس

به مقامى رسیده ام که مپرس

پیش من هر قلندرى جوجو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

فتنه گر ها اگر زیاد شدند

باعث فتنه و فساد شدند

دشمن احمدى نژاد شدند

کار کار مخالفین ببو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 

پته و پوته ها شده بر آب

تا که هالو نشسته بر "لب تاپ"

مى نخورده شده ست مست و خراب

جاى مى طنز ناب توى سبو ست

 

چاره اش بستن وب هالو ست

 شاعر:محمد رضا عالی پیا

گرد اورنده:امیرعلی قلندری

amirali بازدید : 32 سه شنبه 19 دی 1391 نظرات (0)

دقایقی از تو برای دیگران

شيوانا گوشه‌ای از مدرسه نشسته و به کاری مشغول بود و در عين حال به صحبت چند نفر از شاگردانش گوش می‌داد. يکی از شاگردان ده دقيقه يک‌ريز در مورد شاگردی که غايب بود صحبت کرد و راجع به مسايل شخصی فرد غايب حدسيات و برداشت‌های متفاوتی بيان کرد. حتی چند دقيقه آخر وقتی حرف کم آورد در مورد خصوصيات شخصی و خانوادگی شاگرد غايب هم سخنانی گفت.

وقتی کلام شاگرد غيبت‌کن تمام شد، شيوانا به سمت او برگشت و با لحنی کنجکاوانه از او پرسيد: بابت اين ده دقيقه‌ای که از وقت ارزشمند خودت به آن شاگرد غايب دادی، چقدر از او گرفتی؟‏

شاگرد غيبت‌کن با تعجب گفت: هيچ چيز! راجع به کدام ده دقيقه من صحبت می‌کنيد؟

شيوانا تبسمی کرد و گفت: هر دقيقه‌ای که به ديگران می‌پردازی در واقع يک دقيقه از خودت را از دست می‌دهی. تو ده دقيقه تمام از وقت ارزشمندی را که می‌توانستی در مورد خودت و مشکلات و نواقص و مسايل زندگی خودت فکر کنی، به آن شاگرد غايب پرداختی. اين ده دقيقه ديگر به تو برنمی‌گردد که صرف خودت کنی.

حال سوال من اين است که برای اين ده دقيقه‌ای که روزی در زندگی متوجه ارزش فوق‌العاده آن خواهی شد چقدر پول از شاگرد غايب گرفته‌ای؟ اگر هيچ نگرفتی و به رايگان وقت خودت و اين دوستانت را هدر داده‌ای که وای بر شما که اينقدر راحت زمان‌های ارزشمند جوانی خود را هدر می دهيد. اگر هم پولی گرفته‌ای بايد بين دوستانت تقسيم کنی، چون با ده دقيقه صحبت کردن، تک‌تک اين افراد نيز ده دقيقه گرانقدر زندگيشان را با شنيدن مسايل شخصی ديگران هدر داده‌اند

نیویسنده:امیر علی قلندری

amirali بازدید : 33 سه شنبه 19 دی 1391 نظرات (0)

حمام رفتن بهلول

روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند.

بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی ....

این دفعه تمام کارگران با کمال احترام او را شست و شو نموده و مواظبت بسیار نمودند ، ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران موقع خروج از حمام بهلول فقط یک دینار به آنها داد ، حمامی ها متغیر گردیده پرسیدند سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست ؟

بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده پرداخت نمودم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شماها ادب و رعایت مشتری های خود را بنمایید.

نویسنده:امیرعلی قلندری

amirali بازدید : 25 سه شنبه 19 دی 1391 نظرات (0)

واقعا کی دیوانست؟

در شهر ما دیوانه ای زندگی میکند که همه او را دست می اندازند و در کوچه پس کوچه های شهر بازیچه بچه

ها قرار میگیرد.روزی او را در کوچه ای دیدم که با کودکانی که او را ملعبه خود قرار داده بودند با خنده و شادی

بازی مبکرد.او را به خانه بردم و پرسیدم: چرا کودکانی که تو را مسخره میکنند و به تو و حرفها و کارهایت

میخندند را از خود نمیرانی؟؟ با خنده گفت:

((
مگر دیوانه شده ام که بندگان خدا را از خود برانم در حالیکه میتوانم لبخند را به آنها هدیه دهم؟)). جوابش مرا

مدتی در فکر فرو برد....دوباره از او پرسیدم:قشنگترین و زشت ترین چیزی را که تا به حال دیده ای را برایم

تعریف کن.!

لیوان آبی که در اتاق بود را برداشت و سر کشید.با آستین لباسش آبی که از دهانش شر کرده بود را پاک کرد

و گفت :((قشنگترین چیزی را که در تمام عمرم دیده ام لبخندی است که پدرم هنگام مرگ بر لب داشت.و زشت ترین 

چیزی که دیده ام مراسم خاکسپاری پدرم بود که همه گریه کنان جسد را دفن میکردند.پرسیدم:چرا به نظر تو

زشت بود؟مگر مراسم خاک سپاری بدون گریه هم میشود؟جواب داد:((مگر برای کسی که به مرگ لبخند زده

است باید گریه کرد؟؟)) و من از آن روز در این فکر هستم که آیا این مرد دیوانه است یا مردم شهر ما دیوانه اند

که او را دیوانه می پندارند؟؟...                                                    

 نویسنده:امیر علی قلندری

amirali بازدید : 50 سه شنبه 19 دی 1391 نظرات (0)

صلاح ما در چیست؟

در روزگاری کهن پیرمردی روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت .

روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری به خانه اش آمدند و گفتند :

عجب شانس بدی آوردی که اسب فرار کرد !

روستا زاده پیر در جواب گفت :

از کجا می‌دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام ؟

و همسایه‌ها با تعجب گفتند ؟ خب معلومه که این از بد شانسی است !

هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت .

این بار همسایه‌ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند : عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب

دیگر به خانه برگشت .

پیرمرد بار دیگر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟

فردای آنروز پسر پیرمرد حین سواری در میان اسبهای وحشی زمین خورد و پایش شکست .

همسایه‌ها بار دیگر آمدند :

عجب شانس بدی .

کشاورز پیر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟

چند تا از همسایه‌ها با عصبانیت گفتند : خوب معلومه که از بد شانسی تو بوده پیرمرد کودن!

چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدن و تمام جوانان سالم را برای جنگ در

سرزمین دور دستی با خود بردند . پسر کشاورزپیر بخاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد .

همسایه‌ها برای تبریک به خانه پیرمرد آمدند :

عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد و کشاورز پیر گفت : (( از کجا میدانید که ….؟ ))

نتیجه :

همیشه زمان ثابت می‌کند که بسیاری از رویدادها را که بدبیاری و مسائل لاینحل زندگی خود می‌پنداشته صلاح و خیرمان بوده و آ ن مسائل ، نعمات و فرصتهای بوده که زندگی به ما اهدا کرده است.

چه بسا چیزی را شما دوست ندارید و درحقیقت خیرشما در ان بوده وچه بسا چیزی را دوست دارید

و در واقع برای شما شر است خداوند داناست و شما نمیدانید.

نویسنده:امیر علی قلندری

amirali بازدید : 66 سه شنبه 19 دی 1391 نظرات (0)

سخنان كوتاه از بزرگان جهان

دراين تاپيك هر كس سخني از بزرگان داره بزاره
سري اول:
حضرت على (ع) :
آنها كه به عهد خود وفا مى كنند برگزيده ترين مردم هستند.
افلاطون :
از شاعر نخواهيد خودش را شرح دهد، نمى تواند.
امرسون :
بيشترين تأثير افراد خوب زمانى احساس مى شود كه
از ميان ما رفته باشند.
امام على (ع) :
زود پاداش دادن، كمال بزرگوار است.
لورنس دورل :
تاريخ تكرار بى پايان خطاهاى زندگى است.
شكسپير :
سربر گريبان فرو بر، از دل خويش بپرس آنچه را كه مى داند.
اينشتين :
هيچ كس به خرد غايى نرسد، مگر آن را در خود جست وجو كند.
جين كاكتيو :
تاريخ حقيقتى است كه سرانجام به افسانه و افسانه دروغى است كه سرانجام به تاريخ مى پيوندد.
اف پى دانسى :
مى توانيد انسانى را به كسب دانش رهنمون كنيد، اما نمى توانيد او را وادار به انديشيدن كنيد.
جواهر نعل نهرو :
برگرداندن تصاوير آويخته بر ديوار، مسير تاريخ را دگرگون نمى كند.
بارونس استاكس :
آنچه را تا ديروز گناه مى خوانديم، امروز بيان شخصيت و احساسات خود مى ناميم.
بنيامين فرانكلين :
آنان كه آزادى را فداى امنيت مى كنند، نه شايستگى آزادى را دارند و نه لياقت امنيت را.
هلن كلر :
خوشبختى لذت مشتركى است كه حاصل يارى بى چشمداشت به ديگران است.
سانسكريت:
نيك زيستن امروز، ديروز را به خوابى شيرين و فردا را به رؤياى اميد بدل مى سازد.
اچ لاسكى :
نشانه مهارت، دانستن بيشترين ها در مورد كوچك ترين ها است.
بى پيماستر :
اولين گام در راه آگاهى، درك جهل است.
جبران خليل جبران :
خداوندا، نمى توانيم از تو چيزى بخواهيم كه تو نيازهاى ما را مى دانى، پيش از اينكه در ما پديدار شود.
يونگ :
فرهنگ رودخانه اى است به قدمت تاريخ.
لرد تنيسون :
راز خوشبختى در اين است كه بدانيد ديگران دليل خوشبختى شما هستند.
فردريش نيچه:
آدم هاي حقير،انسانهاي والا را ديوانه ميپندارند. چرا كه اين انسانها سرشت نامعقول تري داشته و به سمت چيزهاي استثنائي جذب ميشوند:چيزهايي كه هيچ جذابيتي براي بسياري از مردم ندارند                                                                                                                                  

 گرد اورنده:امیر علی قلندری

درباره ما
سلامن امیر علی هستم مید وارم بتوانم موضوعاتی جالب برای شما اماده کنم فعلا...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 86
  • بازدید کلی : 3,090